Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-09@08:26:09 GMT

آژیر زلزله در ١٠٠هزار مدرسه به صدا درآمد

تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۷۴۹۲۱۶

آژیر زلزله در ١٠٠هزار مدرسه به صدا درآمد

تهران- روز شهروند در گزارش امروز خود (شنبه) به مانور زلزله در 100هزار مدرسه پرداخته که دانش آموزان تمرین زندگی کردن در شرایط بحران را آموزش دیدند.

«تمرین در مدرسه یکی از ساده‌ترین راه‌های پیشگیری از آسیب‌های زلزله است؛ ما در مانور زلزله یاد می‌گیریم در کلاس و حیاط مدرسه چگونه پناه بگیریم و مهمتر از همه این‌که چگونه خودمان را به فضای امن برسانیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

» حورا دانش‌آموز کلاس دهم است؛ او که در بیستمین مانور ایمنی و زلزله شرکت کرده و تقریبا دو هفته‌ای برای برگزاری مانور آموزش دیده، این صحبت‌ها را در ارزیابی مانور زلزله در مدرسه‌‌شان می‌گوید. «این‌که من یاد گرفتم دیوار داخلی امن‌ترین دیوار به سمت بیرون از ساختمان است، خیلی مفید است.» از او می‌پرسیم آموزش‌ها برایش کاربردی بوده و می‌تواند چیزهایی که یادگرفته را به خانواده انتقال دهد تا در مواقع ضروری مهارت‌های لازم را بلد باشند؟ حورا با تایید این نکته می‌گوید: «بیشتر افرادی که در زلزله‌ها مصدوم می‌شوند، هنگام فرار یا خروج از خانه‌هایشان صدمه دیده یا جان خود را از دست داده‌اند. پس این‌که نکات ریز اما کاربردی را در این مانور‌ها یاد بگیریم، خیلی ارزشمند است و حتما همه بچه‌ها برای خانواده‌هایشان نکاتی که یاد گرفته‌اند را بازگو می‌کنند.»
زلزله و دیگر حوادث طبیعی هر یک به سهم خود دارای خطرات و آسیب‌های خاص بوده که اگر آگاهی‌بخشی، تمرین و اقدامات ایمنی مانند استحکام‌بخشی ساختمان‌ها و آموزش در مدرسه مورد توجه قرار گیرد، آسیب‌ها به کمترین سطح خود خواهد رسید. این مانور بیست سال است که توسط مجموعه‌ای متشکل از جمعیت هلال‌احمر، وزارت علوم، پژوهشگاه زلزله، صداوسیما و سازمان مدیریت بحران برگزار می‌شود. بیستمین مانور سراسری زلزله و ایمنی مدارس صبح چهارشنبه هفتم آذر ماه با حضور رئیس سازمان مدیریت بحران، مدیران امدادونجات و سازمان جوانان و داوطلبان هلال‌احمر برگزار شد. برخلاف سال‌های گذشته که این مانور در یک مدرسه منتخب تهران برگزار می‌شد، امسال مدرسه فاطمه پزشکی استان البرز میزبان مسئولان کشوری در این مانور بود.
صبح دیروز به رسم ١٩‌سال گذشته، آژیر مانور زلزله در ١٠٠‌هزار مدرسه سراسر کشور به صدا درآمد؛ آژیر خطری که هرچند شماتیک و شبیه‌سازی شده بود، اما برای دانش‌آموزانی که تحت آموزش قرار گرفته بودند، بسیار جدی و با دقت انجام شد. در چند دقیقه همه دانش‌آموزان در کلاس‌های درس، راهروها و حیاط مدرسه پناه گرفتند و در مسیرهای صحیح خودشان را به مکان‌های امن رساندند. بعد از قطع‌شدن آژیر به سرعت چادرهای امدادونجات، اسکان اضطراری، بیمارستان صحرایی و درمانگاه موقت برپا شد و به مصدومان فرضی با کمک امدادگران رسیدگی شد. در گوشه‌ای دیگر از حیاط مدرسه آمبولانس‌های اورژانس مستقر بودند، تا به مصدومان جدی‌تر رسیدگی کرده و در صورت نیاز آنها را به مراکز درمانی انتقال دهند. نیروهای آتش‌نشانی با کپسول‌هایشان در یک سمت دیگر حیاط آتش‌هایی که بعد از انفجارهای احتمالی روشن شده بود، خاموش کردند. چهره دانش‌آموزان بسیار جدی و مصمم بود، تا آموزش‌هایی که دیده‌اند را به درستی پیاده کنند. در این بین دخترهای نوجوان دبیرستان فاطمه پزشکی به همدیگر تذکر می‌دانند و نکته‌های آموزشی را گوشزد می‌کردند. دبیران مدرسه، مربیان امدادونجات و مسئولان سازمان دانش‌آموزی وزارت آموزش‌وپرورش نیز در کنار دانش‌آموزان بودند؛ از اول برنامه تا آخر. همه چیز واقعی به نظر می‌رسید. درست مثل بازی‌کردن زندگی در بحران؛ نمایشی کوتاه که تداعی‌کننده موقعیت واقعی یک حادثه طبیعی بود؛ حادثه‌ای که در کشور ما به هیچ وجه نامحتمل نبوده و نیست.
در این مانور دو سه ساعته دانش‌آموزان با روش‌های امدادونجات، حمل مصدوم، اطفای حریق، خروج اضطراری، پناهگیری و چگونگی مقابله با کاهش خسارات جانی و مالی ناشی از زلزله آشنا شدند. مسئولان امدادونجات و مدیریت بحران معتقد‌ند آموزش بیشترین تاثیر را در کاهش خسارت مالی و جانی ناشی از وقوع زلزله دارد، اجرای مانورهای آموزشی در مدارس به منظور آشنایی هرچه بیشتر دانش‌آموزان با پدیده‌های طبیعی است، زیرا با آموزش به دانش‌آموزان به‌عنوان پیام‌رسانان فرهنگی، خانواده‌ها و سایر اقشار جامعه با راه‌های مقابله با زلزله آشنا می‌شوند. بر همین اساس این مانور با هدف ارتقای سطح آمادگی دانش‌آموزان در زمان بروز حادثه و کاهش آسیب‌های ناشی از وقوع زلزله به صورت همزمان در همه مدارس کشور عملیاتی شد. ساکنان محله‌های مجاور مدارس نیز در این مانور مشارکت داشتند، تا دامنه خدمات آموزشی در زمینه زلزله توسعه پیدا کند.
روزنامه شهروند
7247

منبع: ایرنا

کلیدواژه: اجتماعي مدارس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۷۴۹۲۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دیدار با الفبای علم و مهربانی پس از ۲۵ سال

هر زمان اسم معلم به میان آمده باشد، به یاد او افتاده‌ام، کسی که الفبای علم و دانش را در وجودم نهاد و طی این سال‌ها همواره در آرزوی دیدار دوباره او بوده‌ام.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از کردستان، خاطرم هست که تابستان سال ۱۳۷۴ دست در دست پدرم برای ثبت‌نام کلاس اول دبستان، به مدرسه پروین اعتصامی شهر سنندج رفتیم. مدرسه در نگاهم جایی جدید و ناشناخته و بسیار بزرگ بود. هم استرس روبه‌رو شدن با فضایی جدید را داشتم و هم خوشحالی از کسب تجربه در بخش دیگری از زندگی‌ام که به سواد ختم می‌شد.

روز اول مدرسه فرا رسید و سر صف با خواندن اسم‌هایمان، کلاس‌ها و معلم‌هایمان نیز مشخص شد، به یاد دارم که معلم‌مان خانم (فاطمه احمدی) آمد و یکی یکی سر و صورت ما را بوسید و به داخل کلاس هدایت‌مان کرد.

خانم احمدی زیباترین و شیرین‌ترین خاطرات دوران تحصیلم را رقم زد. معلمی بسیار مهربان و خوشرو که باعث شد حتی عشق به معلمی نیز در وجودم شکل بگیرد.

هرچند من قبل از شروع تحصیلم، در خانه خواندن و نوشتن را فرا گرفته بودم، اما از همان روز اول، از کلاس و مدرسه خوشم آمد و درس‌ها برایم بسیار شیرین و قابل فهم بود. همواره شاگرد اول کلاس بودم و دانش‌آموزی آرام و منضبط که معلم‌ها هم از این مسئله استقبال و من را به عنوان نماینده یا همان مبصر کلاس انتخاب می‌کردند.

دانش‌آموزانی که در نیمکت‌های سه‌نفره جا می‌شدند

آن زمان مقطع ابتدایی ما پنج سال طول می‌کشید، در نیکمت‌های سه‌نفره جا می‌شدیم و هر سال در سه ترم که به آن ثلث می‌گفتند، ما امتحانات پایان ترم داشتیم.

خبری از فناوری و تخته وایت‌برد نبود، همه آنچه که به ما تدریس می‌شد، روی تخته سیاه نقش می‌بست با گچ‌های رنگی که جذابیت تدریس را برای ما چندین برابر می‌کرد.

تمام خوشحالی ما این بود که ۲۰ بگیریم، اصلاً نقش بستن نمره ۲۰ در دفتر مشق‌هایمان حال و هوای دیگری داشت و اگر به جای آن، نمره کمتری مثلاً ۱۹ می‌گرفتیم، به گریه می‌افتادیم و زمین و زمان را به هم می‌دوختیم تا بلکه نمره‌مان ۲۰ شود.

بر جلد کتاب فارسی آن دوران، طرح گل نقش بسته بود، کلاس اول یک گل داشت و تا کلاس پنجم که پیش می‌رفتی تعداد گل‌ها به پنج تا می‌رسید و این نشان می‌داد که بزرگ‌تر شدی و کم‌کم باید از این مدرسه به مدرسه و مقطع دیگری خداحافظی کنی.

کلاس اول با خانم احمدی که بسیار مهربان بود انس گرفته بودیم، اما دیری نگذشت که خرداد از راه رسید و کلاس اول هم تمام شد، روز آخر مدرسه خیلی ناراحت بودم و دوست نداشتم که به خانه برگردم، اما به امید اینکه سه ماه دیگر دوباره مدرسه باز می‌شود و خانم معلم عزیزمان را می‌بینم تابستان را سپری کردم.

دلبستگی و تعلق خاطری که به معلمان ایجاد می‌شد

به دلیل دلبستگی و تعلق خاطری که به معلم کلاس اولم داشتم، دوست داشتم دوباره خانم احمدی معلم‌مان باشد، اما کلاس دوم یک معلم دیگر آمد و من بسیار ناراحت شدم. به همراه یکی از دوستانم پیش خانم احمدی رفتیم و اصرار و اصرار که شما باید دوباره بیاید و معلم ما شوید، اما کلاس‌ها و معلم‌ها را تعیین کرده بودند و نمی‌شد آن را تغییر داد.

تا کلاس دوم تمام شد، چندین‌بار پیش خانم احمدی رفتیم و از او قول گرفتیم که کلاس سوم دوباره بیاید و معلم‌مان شوید و او هم با خوش‌رویی به ما قول داد که می‌آید.

واپسین روزهای کلاس دوم هم از راه رسید و من به امید دیدار دوباره خانم احمدی در کلاس سوم بودم و چون از او قول گرفته بودیم که دوباره معلم‌مان خواهد شد، بسیار خوشحال بودم.

کلاس سوم فرا رسید و خانم احمدی طبق قولی که داده بود آمد و دوباره معلم ما شد، انگار دنیایی از خوشحالی را به من داده بودند. در پوست خودم نمی‌گنجیدم، حاضر بودم تا آخر عمرم فقط او معلمم باشد.

معلمی مهربان که دانش‌آموزان را تنبیه نمی‌کرد

او معلمی مهربان بود که به یاد ندارم دانش‌آموزان را تنبیه کرده باشد، ساعت‌ها وقت خود را صرف درس دادن به دانش‌آموزان ضعیف‌تر کلاس می‌کرد و خم به ابرو نمی‌آورد.

پایه سوم هم با روزهای شیرینی که خانم احمدی برای ما رقم زد به پایان رسید و باز هم غم جدایی از او به جانم افتاد. از او خواستم که باز هم در سال آینده معلم ما شود اما آن زمان چون بیشتر مقاطع اول تا سوم را تدریس می‌کردند این امکان میسر نبود.

تا زمانی که مقطع ابتدایی من در مدرسه پروین اعتصامی تمام شد، هراز چندگاهی پیش خانم احمدی می‌رفتم و حتی سر کلاس او می‌نشستم.

ناگزیر برای تحصیل در مقطع راهنمایی به مدرسه دیگری رفتم و دیگر از آن زمان تاکنون او را در هیچ جایی ندیدم، اما خاطرات خوب او همیشه همراه من بود و همواره هنگامی که نام معلم به میان می‌آمد یا روز بزرگداشت مقام معلم فرا می‌رسید، به یادش می‌افتادم.

امسال دیگر خواستم که به این فراق پایان دهم و پس از سال‌ها دوباره به دیدارشان بروم، چون می‌دانستم مربوط به حدود ۲۵ سال پیش است، حدس می‌زدم که بازنشسته شده باشند. پیگیری‌های زیادی برای پیدا کردن حداقل یک شماره از او کردم، اما هر بار به در بسته برمی‌خوردم.

در فواصل زمانی، چندین شماره به دستم رسید که با اسم معلم من یکی بود و من با ذوق یکی یکی به آن‌ها زنگ می‌زدم و در دل خدا خدا می‌کردم که با نشانی‌هایی که به خاطر دارم خانم احمدی باشد، اما هیچکدام نبود.

اشک شوق پیدا کردن گمشده‌ای پس از سال‌ها

ناامید نشدم و از هر طریقی که می‌توانستم باز هم آخرین پیگیری‌ها را انجام دادم و با آخرین شماره‌ای که به دستم رسید تماس گرفتم، صدایش پشت تلفن برایم آشنا بود تا خودم را معرفی کردم، هنوز حرفم تمام نشده بود که با ذوق وصف‌ناپذیری اسم کوچکم را صدا زد و من را شناخت، همانجا بود که دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از خوشحالی اشک‌هایم سرازیر شد، همه دوران مدرسه و کودکیم به یکباره دوباره در ذهنم مجسم شد. من معلم مهربانم را یافته بودم همچون پیدا کردن گمشده‌ای پس از سال‌ها.

قول و قرار دیدار با هم را گذاشتیم و من به همراه یکی از هم‌کلاسی‌هایم به دیدار او رفتیم، او هم با خوش‌رویی تمام در منزلشان پذیرای ما شد، باورم نمی‌شد که بعد از حدود ۲۵ سال دارم معلم کلاس اولم را می‌بینیم، همان چهره بشاش و مهربان، هرچه او را نگاه می‌کردم حس آرامش و مادرانگی که داشت را به من منتقل می‌کرد.

خانم فاطمه احمدی (کانی گلزار) اکنون ۶۳ ساله شده، اسم همه همکلاسی‌ها را یادش است و از بسیاری از آن‌ها خبر دارد. خاطرات بسیاری را از آن دوران هم برایمان تعریف کرد.

او از سال ۱۳۵۶ به مدت ۳۰ سال به شغل معلمی مشغول بوده و سال ۱۳۸۶ بازنشسته شده است. ۹ سال از کار خود را در روستاهای کامیاران و سنندج سپری کرده است و مابقی را در مدارس شهر سنندج.

خانم احمدی از اولین معلم خودش برایمان گفت؛ زمانی که سال ۱۳۴۶ به کلاس اول رفته، فردی مسیحی به نام «جهان پانوسی» معلم او بوده است، اما بعد از آن، پس از گذشت سال‌ها پیگیری فهمید که دیگر در قید حیات نیست.

معلمی هنر است نه شغل

او معلمی را شغل نمی‌داند و می‌گوید: معلمی بیشتر هنر است، از نظر مادی شاید آورده آن‌چنانی برای معلم نداشته باشد، اما این عشق و علاقه دانش‌آموزان است که کاستی‌ها را جبران می‌کند.

وی ادامه می‌دهد: وقتی سر کلاس درس می‌رفتیم زندگی شخصی خودمان را فراموش می‌کردیم و با دانش‌آموزان و مسائل و مشکلات آن‌ها همراه می‌شدیم. خوشحالی آن‌ها خوشحالی ما بود و غم آن‌ها غم ما.

خانم احمدی اضافه می‌کند: در ابتدای کارم امکانات بسیار کم بود و حقوق و مزایای ما با کارکنان ادارات دیگر اصلاً قابل قیاس نبود. خاطرم هست در روستا که درس می‌دادم برگه امتحان را برای دانش‌آموزانی که در کوه‌ها و باغ‌ها مشغول کار بودند می‌بردم یا روستاهایی که آب آشامیدنی نداشتند، با پیگیری من برای آن‌ها آبرسانی شد.

وی از خاطرات دوران تدریس خود هم بسیار برایمان تعریف کرد، از دانش‌آموزی گفت که همواره صندلی خود را به صندلی او می‌چسبانده و وقتی پیگیری کرده است فهمیده که مادر ندارد و او را به جای مادر خودش در نظر گرفته است یا دانش‌آموزی با اینکه خانواده او وضعیت مالی خوبی نداشته است و شاید چند سال یک‌بار غذایی همچون کباب را می‌خوردند، لای یک تکه نان برای او از سهم کباب خودش به مدرسه آورده بوده است.

موفقیت شاگردانم همچون موفقیت فرزندانم من را خوشحال می‌کند

خانم احمدی خاطرنشان می‌کند: امروز وقتی شاگردانم را می‌بینم که در کار و زندگی و تحصیل خود موفق شده‌اند بسیار خوشحال می‌شوم و احساس می‌کنم که فرزندان خودم هستند که به موفقیت دست یافته‌اند.

این معلم بازنشسته می‌افزاید: اگر باز هم به دوران قبل بازگردم معلمی را انتخاب می‌کنم. در طول دوران تدریسم به خواست خودم بیشتر مناطق کم‌برخوردار را انتخاب می‌کردم تا بتوانم کاری برای بچه‌های آنجا انجام دهم.

وی هنوز نامه‌ها و کادوهایی را که از دانش‌آموزان خود دریافت کرده، نگه داشته است و می‌گوید: گاهی اوقات وقتی از کنار مدارس عبور می‌کنم لحظاتی توقف می‌کنم و به صدای معلم‌ها و دانش‌آموزان گوش می‌دهم و برایم تداعی خاطرات می‌شود.

در این دیدار، لحظاتی را به تماشای آلبوم عکس‌های آن دوران در مدرسه پروین اعتصامی گذراندیم و از معلمان و دانش‌آموزانی یاد کردیم که طومار زندگی آن‌ها بسیار زود برچیده شد و اکنون دیگر در قید حیات نیستند.

به راستی که مشاغلی همچون معلمی با وجود همه مشقت‌هایی که دارد اگر با عنصر عشق و علاقه آمیخته شود شیرینی دوران علم و تحصیل را برای دانش‌آموزان صدچندان می‌کند، البته به شرطی که دانش آموزان نیز قدر معلمان خود را بدانند و شأن و ارزش جایگاه آن‌ها را نگه دارند.

گزارش از ویدا باغبانی، خبرنگار ایمنا

کد خبر 751606

دیگر خبرها

  • تلاش برای تحویل ۱۲ هزار کلاس درس تا پایان امسال
  • نگاه پلیس به دستگاه تعلیم و تربیت ستودنی است
  • آموزش و پرورش به دنبال اجرایی‌ کردن سند تحول بنیادین از مدرسه است
  • آفت مدرسه‌ها آموزش حافظه‌محور است/ مدل جدیدی از تعلیم و تربیت هوشمند و عالمانه را طراحی کرده‌ایم
  • آغاز ثبت‌نام بیش از ‌۱۹ هزار کلاس اولی‌ در زنجان
  • پلیس، آموزش و پرورش و شهرداری پرچمداران ارتقا فرهنگ ترافیک هستند
  • دیدار با الفبای علم و مهربانی پس از ۲۵ سال
  • اجرای طرح آموزشی «فرهنگ ترافیک» برای دانش‌آموزان کرمانشاهی
  • ثبت نام الکترونیکی دانش‌آموزان در ستاد پروژه کلان‌مهر/ نقشه‌ راه سند تحول بنیادین به‌زودی به مدارس ابلاغ می‌شود
  • آژیر خطر در شمال فلسطین اشغالی به صدا درآمد